عشق ما
 
مهسا
 
 
دو شنبه 20 تير 1390برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : مهسا ومحسن

 تقدیم به آنکه آفتاب مهرش در آستان دلم هرگز غروب نخواهد کرد:

در کوچه پس کوچه های تاریک تنهایی به تو می اندیشم

آری دیگر تازیانه های نگاهت را می فهمم

با تمام وجود و تو چه غریبی! در غربت تنهایی من!

آشکارا می بینمت در رؤیاهایم

تو که آمال و آروزی منی

شانه هایت پناهم بودند

و تو چقدر آسان و زود آنها را از من دریغ کردی!

ای کاش در می یافتی زمزمه های حسرتم را!

و تو چه آسان گذشتی از همه خوبی ها

با این حال دوستت دارم با تمام بدی هایت

هرگاه تنها شدی آن لحظه که دلت گرفت و چشمانت اشک آلود شد

مرا در انتهای غروب دریاب

 

 

آنجا به من خواهی رسید و خواهی دید که چطور افسره و تنهام

 

 

 

 سخت است فراق عزیز و تنها ماندن

سخت است بر جای ماندن و راکد زندگی کردن،

همچون چشمه خشیکیده مقروض،

بی او زندگی را در جام لحظه های تهی می کنم

و صورتم از تلخی آن در خود می تکد.

بی او زندگی را در فریاد بی صدا تجربه می کنم.

روحم، آماز رفتن بر لب دارد

و فریادم

            در فضای خالی از صدا می ماند.

 

 

 

 

 

 

 روزی،

    ساعتی،

می خواستم بگویم: عاشقت هستم

اما ای امید جان! در آن لحظه ذهن من از فواره ها بالاتر،

 از زندگی پر بارتر

 و از امید سرشارتربود.

حس می کردم که از نگاهم رازم را خوانده باشی.

اما اینک، بدون تو تنهایی را با تمام ابعادش حس می کنم.

و قطره قطره عشقم را

با تمام وجودم

         در یک کلمه می گنجانم و می گویم:

«......! نفسم عزیز تر از جانم! بدون تو خودم را تنها و بی کس می بینم.

 

 

 

 

 

من هست و خدا با تو

 تو رند قده نوشی

من ریگ ته جویم، تو رود خروشانی.

هستم به نگاه تو، هستم به خیال تو، یارب همه فریادم.

یا رب همه فریادم

فردا که غمش دارم، یا رب که غمم دارد

هر سایه که بنشانم دل را به تو بس پسپارم.

 

 

 

 

 

 

 برایم آشنایی معنایی دارد و دوستی زیباست و عشق تفسیری است بزرگتر و برتر از همه اینها

تو ای شعله محبت: مجموعه گران قدری هستی از تمام تنهائیهایم.

آن هنگام که نگاهم در نگاه مهربانت تلاقی کرد زمانی که دریچه قلبم بروی محبت تو آغوش گشود

و چکاوک تنهائیم برای اولین بار ترانه شادی را مقابل تو سر داد فهمیدم تو همان کسی هستی که پرنده صبح من هر روز به امید دیدنش تا افق پیش می رفت و دل آسمان را با آوای جستجو گر خویش 
می شکافت.

تو همان کسی هستی که وقتی قصه آشنایش را برای ابر گفتم

از شوق گریست و یاس ها را در سرزمین عشق رویانید.

             هزار شعر سرودی و عاشقم کردی

                                 با صداقت مهرت شقایقم کردی.

 

 

 

 

 

 

با من بمان:

با من بمان تا سپیده دم می خواهم امشب بمیرم

بیا که در آتش تو، باید در این شب بمیرم

شعری ندارم برای زیبایی چشمهایت

شاید برای ادای این حق مطلب بمیرم

لبخن ربطی با مرگ ندارد اما بیا تا

           هی مرتب بخندی و هی من مرتب بمیرم

                          سخت است مردن به غربت شاید فردا نباشی

                          بگذار تا با تو هستم امشب بمیرم.

 

 

 

 

 

.برای تو

کاش فریاد چشمانم را می خواندی که در سکوت سینه ام فریاد تو را می زند

کاش می دانستی تو برایم در هر ذره ÷یدا و در هر قطره جاری هستی

مثل رودی، از چشمه چشمانم برای جستجوی تو کلام کوچه را در نوردم

در حالی که تو برای من، تو در همه جا موج می زنی عزیزتر از جانم.

 

 

 

 

 

 

خدوندا این روزها تنها همدم ثانیه هایم بی قراریست!

معبود من در لحظات پر از التهابم تنها پناهم لحظات با تو بودن است.
 از تو فریاد می طلبم فریادی پر از درد، فریادی که بدانم آخر روزی 
کسی سراغ این پژواک سرد را خواهد گرفت. کسی هست که بخواهد بپرسد

این همه سردی و درد از قلب کدام خسته دل بر می خیزد. معبودا!

خسته ام از این همه درد، از این همه فریاد بی صدا.

برایم همدردی باش، که تنها برای لحظه ای احساس آزادی و رهایی کنم.

رهایی از تمام غمهایی که هر کدام  روزی به سراغم آمدند.

که من فکر می کردم در اوج شادمانی زندگی ام هستم.

خدایا! تو می دانی که من تمام زندگی ام را در انتظار کسی مانده ام که می دانم رهایی

از بند اسارت چشمانش هرگز برایم مقدور نخواهد بود.

می دانم که خیلی دیر به یاد مهربانیت افتاده ام.

اما بدان که در این سرازیر شلاق های جفای دنیا و در زمانی که تنها میان رگبار اشکهایم

غریب و بی کس مانده ام تنها پناهم تو هستی.

پس از تو می خواهم زندگی ام را که هر لحظهدر عمق چشمان افسونگرش گم می شود

در نهان پلکهایش بازیابی ........!

 

 

 

 

 

 

 

دل تنگم دل تنگ نگاه های ملتسمانه و منتظرت که هرگز نتوانست غرور چشمان عاشقش را در هم شکند

و برای کسی که میدانم دلتنگش می شود سکوت سنگین غم را در هم شکند واز درد جدایی ناله زند راز

دل بگشاید.

اما من امروز می خاهم راز دل بگشایم و برای باری دیگر از عشقی که طنین اناز چشمان خشکیده ام شده است سخن به میان آورم تا شاید....شاید تو نیز غرور سرد را در هم شکنی و مرا از عذاب سکوت سرد و ساکت چشمانت رهایی بخشی!.

مهربانم میدان که در این سکوت غم بارت دردی پنهان است و از همین است که نگاه های غمناکت قرار را از قلب بی تابم ربوده است و مرا در خود شکسته است.

بهترینم! بگذار از راز سنگین نهفته در قلب معصومت با خبر شوم تا شاید بتوانم برای تسکین قلب 
بی گناهت جانم را فدای پاکی چشمان منتظرت کنم و مرهمی برای دستهای خسته ات باشم.

عزیزترینم! بگذاربه تو بفهمانم که چقدرنبودنت و ندیدنت قلب عاشقم را در هم شکسته و مرا به غم نشانده است.

 

 

عزیز تر از جانم بدان تا دنیا دنیاست و تا جان در بدن دارم دوستت خواهم داشت و عاشقت خواهم ماند. بوس روی لباهای نازت که هرگز آنها را ندیده ام.  

بدان که تا دنیاست و تا جان در بدن تنها برای ارزانی کردن بر چشمان افسونگرت دارم عشق زیبایت را و انتظار آمدنت را در دل نگاه خواهم داشت.

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ ما خوش اومدین
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مهسا و محسن و آدرس mahsa-joon.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 90
بازدید ماه : 90
بازدید کل : 34942
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1